وصیّتنامه شهید مددخواه آذری - نمایش محتوای تلویزیون
وصیّتنامه شهید مددخواه آذری
بسم رب الشهداء والصدیقین
ما در راه اسلام از شهادت نور چشمانمان هراسی نداریم. "امام خمینی"
خواهران و برادران مسلمان وقتی که به ملت مسلمانی تجاوز میشود آنها چه میکنند؟ مسلماً آنها از دین خدا و از قرآن کریم و اسلام و ناموس خود دفاع میکنند؛ زیرا که خدا میفرماید:
«وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ»[1]
و میخواهیم که بر مستضعفین روی زمین منّت بگذاریم و آنها را از وارثین روی زمین قرار دهیم خدا شاهد است که من برای غرور و خود نمایی و مال دنیا به جنگ حق علیه باطل نمیروم، بلکه فقط برای رضای خدا و زیرا که امام عزیزمان فرمان جهاد داده است. خواهران و برادران، ما همه در روی زمین امنیّت میخواهیم، همه باید راهی را برگزینیم، همه در برابر خون این شهیدان مسؤولیم. سعی کنیم که خون هزاران شهید را هدر ندهیم؛ هشیار باشید که دشمن در کمین است که شما را از راه خدا و قرآن جدا کنند. همه شما به این آیه عمل نمایید:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[2]
به ریسمان خدا چنگ بزنید و از جدایی بپرهیزید.
شما همیشه تمام کارهایتان برای خدا باشد و به آخرت بیندیشید و سعی نمایید قبل از اینکه از این دنیای فانی بروید توشهای برای خود به آن دنیا بفرستید زیرا که: الدنیا مزرعه الاخره
من وظیفه شرعی خود دانستم که به جنگ حق علیه باطل بروم، زیرا که الگوی ما امام حسین(ع) و یارانش میباشد و شما ای کسانی که میگویید: کاش ما هم در زمان امام حسین(ع) میبودیم و همراه او با دشمنان خدا و قرآن میجنگیدیم، آیا مگر راه و هدف این دو زمانه با هم فرق میکند؟ راه و هدف این امام بزرگوارمان نیز همان راه حسین(ع) و اسلام میباشد.
ای حسین جان! میدانم که تو، علی اکبر و قاسم تازه دامادت را به میدان جنگ فرستادی خدا هم آنان را نیز به نزد خودش فرا خواند.
برادران و خواهران! هر کسی سعادت رسیدن به لقاءالله را ندارد هر که عاشق خدایش شود، خدا نیز او را به نزد خودش میخواند.
مادر عزیزم! مبادا در شهادتم گریه و ناله کنی که من ناراحت میشوم و نزد پروردگارم خجالت زده و شرمنده میشوم، شما برای من زیاد زحمت کشیدید و من نتوانستم که دین خود را ادا نمایم. مادرم وقتی سال گذشته پدرم به جبهه میرفت یادت میآید که من برای جبههرفتن گریه میکردم. بعداً من با پدرم توافق کردم پدرم به جبهه رفت و اکنون نیز من وظیفه شرعی خود دانستم که به ندای: «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمانِمان لبیک گویم و اگر خدا خواست مرا به نزد خودش ببرد.
اگر خواستید گریه کنید بر حسین(ع) گریه نمایید.
یا حسین(ع) میدانم که تو در کربلا تنها بودی و اهل کوفه به ندایت که ندای اسلام و قرآن و خدا بود لبیک نگفتند ولی ما هرگز حسین زمان خود، خمینی بتشکن را تنها نمیگذاریم زیرا که: ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند مگر امت بمیرد امام تنها بماند.
ما عاشقانه به ندای نایب بر حق امام زمان لبیک می گوییم.
مادر جان! تو آرزو داشتی مرا داماد نمایی، اما من به جبهه رفتن و شهادت را بر داماد شدنم واجب میدانم.
برادر جان! امیدوارم که پس از من سنگر اسلامی مرا نگهداری و اسلحه مرا بر دوش گیری و با این دشمنان خدا و این مستکبران و نوکران حیوان صفتشان که هرگاه اسلحه و پرچم قرآن از دست رزمندهای بیافتد، برادر مسلمان دیگری نیز آن پرچم و اسلحه را بر میدارد.
خواهران و برادران: خدا این مسؤولیت بزرگ را بر عهده انسانها گذاشته زیرا هیچ موجود دیگری این مسؤولیت را نپذیرفت، پس ای انسانها به وظیفه شرعی خود عمل نمایید، نماز را حتماً بخوانید و راه شهیدان را ادامه دهید. پدر و مادرم مرا ببخشید که نتوانستم فرزندی نیکو برای شما باشم.
از تمام برادران وخواهران مسلمانی که جنازه مرا تشییع میکنند تشکر میکنم و افرادی که انقلاب و امام را قبول ندارند در تشییع جنازه من شرکت نکنند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و برعمر او بیفزا